جدول جو
جدول جو

معنی بارمند شدن - جستجوی لغت در جدول جو

بارمند شدن
(مُ رَ کَ)
دارای بار شدن. و صاحب منتهی الارب آن را بمعنی فربه شدن کوهان و نمودار شدن و روی هم قرار گرفتن پیه کوهان بکار برده است: آصی السنام، بارمند شد پیه کوهان. (منتهی الارب). ای تظاهر و رکب بعضه بعضاً. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(جُ تَ)
کاربستن. اجرا کردن:
سخنهای سعدی مثال است و پند
به کار آیدت گر شوی کاربند.
سعدی.
حکم خدا را چو شوی کاربند
فتح بیابی، نشود کاربند.
مؤلف آنندراج (از فرهنگ آنندراج).
، اطاعت و فرمانبرداری کردن. (برهان) (آنندراج). اطاعت کردن. (انجمن آرا) ، برنیامدن حاجت. (آنندراج). فروبسته شدن کار
لغت نامه دهخدا